روزانه های ذهن مشوشم

مرض بی درمون :)

پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۶ ب.ظ

:)

یه بیماری ای عم هست ک نوع بشر بهش دچارن، اسمش بیماری خود گناهکار پنداریه!

ینی مثلا شما هر چیز خوشمزه ای ک میخوری فک میکنی به تعداد گرسنه های روی کره ی زمین :| . 

حتا به تعداد سیرای روی زمین که ممکنه اونو هوس کرده باشن!به شیوه ی هر قلپ یه نفر !!!

حالا این ک خوبه یه بیماری ای عم هست به اسم فراخی ما تحت ک اکثر قریب به اتفاق ماها دچارشیم!

مثلا اینطوریه که من یه ماهه خونه رو جارو برقی نکشیدم،چرا؟

چون منتظرم یه روز به عید شه جاروش کنم که تا عید مجبور نباشم باز جارو برقی بکشم!

+نهار بزن؛آّب سیب چپکی!!!




  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۵۶
  • فرزانه ...

تراوشات نصفِ شبی :)

جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۳ ق.ظ

ساعت حدودا سه بود، خزیدم تو تخت؛ خوابیده بود.

متوجه اومدنم شد،سفت کشیدم تو بغلش و زیر لب یه چیزایی زمزمه کرد که نفهمیدم چی گفت

خیره شدم به نور چراغی ک روشن میذاشتم تا از تاریکی نترسم و از آشپزخونه می تابید تو اتاق خوابمون.

یهو عطسه ام گرفت و بلافاصله عطسه زدم...پرید از خواب

دستشو نرم از زیر سرم کشید بیرون و روشو اونور کرد.

فکر کردم چند لحظه پیش میخواستم برم چراغ رو خاموش کنم ولی حالا دیگه نمیخوام

رفتم زیر پتو؛

دلم باز براش تنگ شد...

یه تکون کوچولو...دوباره بغل گرمش،دوباره کلمات نامفهوم زیر لب، دوباره نور چراغ آشپزخونه!

  • فرزانه ...